نمونه تدبر در قرآن: تدبر در سوره انشقاق

نمونه: تدبر در سوره انشقاق

کشف سیاق­‌ها[۱]

سوره انشقاق به دو سیاق تقسیم می­‌شود: آیه ۱ تا ۱۵ و آیه ۱۶ تا ۲۵؛

آیه ۱ تا ۱۵ بعد از بیان چند شرط، در جواب آن­‌ها از ملاقات انسان با پروردگارش در روز قیامت خبر داده و  عاقبت دو گروه را به هنگام این ملاقات بیان کرده است؛ و ‌آیه ۱۶ تا ۲۵ با چند قسم برای تأکید بر حرکت مرحله­‌به­‌مرحله انسان آغاز شده و بر پایه آن، بی­‌ایمانی و تکذیب کافران را زیر سؤال برده است.

توجه به اسلوب خاص آغاز هر سیاق نیز این تقسیم را تأیید می­‌کند. اسلوب لفظی آغاز سیاق اول، شرط­‌های مکرر (إذا… إذا…) و اسلوب لفظی آغاز سیاق دوم، تأکیدهای مکرر (فلا أقسم… و اللیل و ما… و القمر…) است که هر دو از اسلوب­‌های شناخته­‌شده قرآن کریم در شروع بعضی سیاق­‌هاست.

[۱] منظور از سیاق، مجموعه آیاتی است که با یکدیگر ارتباط ادبی دارند و در یک سیر مفهومی هستند.

سیاق اول: آیه ۱ تا ۱۵

فضای سخن[۱]

باورِ معاد از سر برون رفته و گمان بازگشتی نیست. حرکت به سوی پروردگار برای ملاقات با او نادیده گرفته می­‌شود. این ناباوری و بی­‌خیالی، در رفتار سرمستانه منکران در میان هم­‌مسلکان‌شان مشاهده می­‌شود.

مستندات این فضای سخن از این قرار است:

  1. آیه ۶ در جایگاه جواب شرط­‌های ابتدای سیاق بوده و از سوی دیگر با تأکید بسیار (إنّ، جمله اسمیه و مفعول مطلق تأکیدی) همراه است: «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ». بجایی این آیه از فضای غفلت انسان حکایت می­‌کند؛ غفلت از حرکت به سوی ملاقات با پروردگار در روز قیامت.
  2. بعد از بیان عاقبت اخروی دو گروه از انسان­ها در آیه ۷ تا ۱۲، رفتار و پندار دنیوی گروه مجرم به عنوان علت بدبختی آنان، در آیه ۱۳ و ۱۴ مطرح شده است: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا*إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ». صدق و به­‌جایی این دو آیه نیز از فضای ناباوری معاد و سرمستی و شادمانی ناشی از آن[۲] حکایت می­‌کند.

سیر هدایتی[۳]

آیات این سیاق با چند جمله­ شرطی آغاز می­‌شود و از هنگامه­‌ای سهم‌گین سخن می­‌گوید:

  1. آسمان که در نهایت اتصال و انسجام بنا شده است، شکافته می­‌شود و در این امر، گوش­‌به­‌فرمان پروردگار خویش است. آسمان با تدبیر پروردگار خود بنا شده و به دستور او شکافته خواهد شد: «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ(۱) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(۲)»
  2. زمین که توده متراکمی از سنگ و خاک و آب و مواد مذاب درونی است، کشیده می­‌شود و آنچه در درون دارد، برون افکنده و خالی می­‌گردد و در این امر، گوش­‌به­‌فرمان پروردگار خویش است. همان پروردگاری که با تدبیر خود زمین را گسترده بود: «وَإِذَا الأرْضُ مُدَّتْ(۳) وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ(۴) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(۵)»

هر ­جا جمله­ شرطیه­‌ای بیان می­‌شود، مخاطب منتظر شنیدن جواب شرط است. اینک سؤال مخاطب این است که به ­هنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین چه خواهد شد؟

درست در جایگاه جواب شرط، ندایی مؤکّد خطاب به انسان مطرح می­شود: «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ(۶)»

این آیه از دو قسمت تشکیل شده است:

  1. «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا» که از حرکت ناگزیر انسان به سوی پروردگار خویش خبر می­‌دهد.[۴]
  2. «فَمُلاقِیهِ» که از ملاقات انسان با پروردگارش در مقصد این حرکت سخن می­‌گوید.

از­ این­ میان، آنچه از جواب شرط­‌های ابتدای سوره حکایت می­‌کند، قسمت دوم آیه یعنی ملاقات انسان با پروردگار خویش است که به­‌هنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین اتفاق خواهد افتاد. خدای متعالی در چینشی حکیمانه و زیبا، جمله حاکی از جواب شرط را با مقدمه­‌ای بسیار مهم، یعنی همان قسمت اول آیه همراه فرموده است.

آری! آسمان با آن­ همه عظمت و زمین با این ­همه صلابت، به امر پروردگارشان متحوّل و دگرگون شده و مطیع محض فرمان او بوده و اراده پروردگارشان درباره آ­ن­ها، بی­ چون­ و­ چرا رخ خواهد داد. حال، انسانی که در قدرت و عظمت و استحکام، نقطه­‌ای ناچیز از نظام آفرینش است، باید بداند که در ­برابر اراده پروردگارش توانی برای مقابله ندارد. او ناگزیر از حرکتی است که پایان آن، ملاقات با پروردگار است. این ملاقات، در همان زمانی انجام خواهد شد که آسمان و زمین، به امر پروردگار، شکافته و کشیده خواهد شد. کافر باشند یا مؤمن، متقی باشند یا فاجر، صالح باشند یا فاسد، در اصل حرکت به سوی پروردگار و مقصد آن، یعنی ملاقات با او فرقی نمی­‌کند. همه در حرکت به سوی او هستند و مسیر همه به ملاقات با او ختم می­‌شود.

بنابراین اصل حرکت به سوی پروردگار، به اراده ما نیست و درنتیجه، از ملاقات با او هم، گریزی نیست؛ پس این سؤال پیش می­‌آید که اختیار ما آدمیان کجاست؟ ما که به اختیار خود به دنیا نمی­‌آییم و به اختیار خود مراحل زندگی را طی نمی­‌کنیم و به اختیار خود، در مقصد حرکت با پروردگارمان ملاقات نمی­‌کنیم، پس چرا خود را مختار می­‌دانیم؟!

آیات بعد، چگونگی دیدار با ربّ و نتیجه آن را به دو صورت تقسیم کرده و بدین­ ترتیب، سؤال بالا را پاسخ داده است. آری گریزی از اصل حرکت و ملاقات نیست، اما چگونگی آن، به‌طورکلی بر دو نوع است؛ و انتخاب هر یک از این دو نوع حرکت به­ سوی پروردگار و ملاقات با او، کاملاً اختیاری است:

  1. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ(۷)»
  • «فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا(۸)»
  • «وَیَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا(۹)»
  1. «وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ(۱۰)»
  • «فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا(۱۱)»
  • «وَیَصْلَى سَعِیرًا(۱۲)»

گروه اول کسانی هستند که در صحنه ملاقات، نامه اعمال شان به دست راست‌شان که نماد خیر و برکت است، داده می­‌شود. این نشانه و نمایی از چگونگی حرکت ایشان در دنیاست. ایشان، همان کسانی هستند که در مسیر حرکت خود، رو­ به سوی رضای پروردگار داشته و با نظر به آن حرکت می­‌کردند؛ یعنی خداجویانه به سوی ملاقات با پروردگار می‌رفتند. ایشان با محاسبه آسان الهی مواجه می­‌شوند و شادمان از نامه اعمال نیکوی خود و محاسبه آسان خدا به سوی اهل خود بازمی­‌گردند.

اما گروه دوم، کسانی هستند که نامه اعمال‌شان از پشت ­سر به آنان داده می­‌شود. این نیز، نمایی از چگونگی حرکت آنان در دنیاست. آن­ها کسانی هستند که نگاه خود را به دنیا دوخته و بی­‌توجه به مقصد حرکت، راه را طی می­‌کردند. گویی پشت به رضای خدا به سوی ملاقات با او حرکت می­‌کردند، پس همین­‌گونه در صحنه ملاقات حاضر شده و نامه عمل خویش را از پشت­‌سر دریافت می­‌کنند. ایشان بر­خلاف گروه قبل، از شدّت شرم و به خاطر حسرت فراوان نسبت به فرصت سوخته­‌شان، خود را نفرین می­ کنند و به آتش سوزان جهنم داخل می­‌شوند.

هرچند حرکت همگان به سوی پروردگار، قطعی و ملاقات‌شان با او حتمی است، اما روی سخن با همان کسانی است که از حرکت خود غافل شده و پشت به مقصد حرکت می‌کنند. از این­‌رو بعد از بیان عاقبت همین گروه، به رویکرد آنها در دنیا اشاره می­‌کند: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا(۱۳)»؛ سرور و شادمانی در میان هم­‌کیشان و هم­‌مسلکان!

آیه بعد، ریشه­ این سرمستی و شادمانی کاذب را بیان می­‌کند: «إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ(۱۴)»؛ او گمان بازگشت ندارد و همین پندار باطل، سبب سرمستی او در میان اهلش بوده است. سرور مشترک با همان کسانی که در این فکر باطل، همراه او هستند.

لازم نیست که سخن خاصی در رابطه با ناباوریِ بازگشت خود به سوی خدا گفته باشد، زیرا پروردگار او نسبت به او بصیر است و از کنه باورهای او آگاه است: «بَلَى إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا(۱۵)»

چه تقابل جالب­ توجهی! بر­خلاف گروه اول که بعد از مشاهده­ حساب آسان در قیامت، مسرورانه به سوی اهل خود باز می­گردند: «وَیَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا»، جایگاه سرور و شادمانی گروه دوم، در دنیا و در میان هم­‌مسلکان‌شان بوده ­است: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا». آری یک گروه، اهل سرور پایدار آخرت و گروه دیگر، اهل سرور کاذب و ناپایدار و غافلانه دنیا هستند.

بیان متین و حکیمانه آیات از رویکرد گروه دوم، به قرینه تقابل، وضعیت گروه اول را نیز می­‌فهماند. آنها به بازگشت خود و ملاقات با پروردگار ایمان داشتند و همین باور سبب شده بود که در زندگی دنیای خود، همواره این ملاقات را در نظر داشته باشند و سرمستی کاذب و غفلت­‌آلود آن­ها را گرفتار نسازد.

اکنون سیر آیات در سیاق اول تکمیل شد. ملاقات با پروردگار حتمی و گریزناپذیر است. ملاقاتی که چگونگی آن را، باور یا عدم باور به همان ملاقات رقم می­زند. کسانی که به این ملاقات ایمان داشته و زندگی خود را بر اساس­ آن ترتیب داده­‌اند، در روز ملاقات، نامه اعمال‌شان به دست راست‌شان داده خواهد شد و شادمان به سوی اهل خویش بازخواهند گشت و کسانی که این ملاقات را باور نداشته و در دنیا سرگرم شادمانی در میان هم­‌فکران خود بوده­اند، در این ملاقات مغبون و معذّب و سرافکنده خواهند بود.

[۱] منظور از فضای سخن، مسائلی است که نیاز به هدایت­‌گری سیاق یا سوره را ایجاد کرده است.

[۲] آیه ۱۴ با «إنّ» تعلیلیه آغاز شده و در مقام بیان علّت سرمستی مطرح شده در آیه قبل است؛ یعنی او در میان هم­‌مسلکان خویش مسرور بود چون گمان کرد که هرگز باز نخواهد گشت!

[۳] منظور از سیر هدایتی، مسیری است که سیاق یا سوره در جهت اصلاح و تربیت و هدایت طی کرده است.

[۴] واژه «کدح» در لغت، به معنای تلاش مستمر همراه با سختی است، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، در معنای این واژه می­نویسد «هو جهد فی تعب مع استمرار»، اما با توجه به سیاق، مراد از این تلاش مستمرّ، حرکت ناگزیر انسان در طول زندگی است؛ همان حرکتی که اختیاری در توقف و جلوگیری از آن ندارد. (همان کتاب در ادامه در بیان معنای «کدح انسان» اینگونه می­نویسد: «فانّ السیر الى لقاء الربّ تعالى سرى طبیعىّ و حرکه قهرىّ مؤمناً أو کافراً متوجّهاً أو غافلاً»).

جهت هدایتی

چنان­که در نمودار بالا نیز نمایان بود، آیه ۶ را می­‌توان آیه محوری سیاق اول دانست، زیرا از سویی جانشین جواب شرط­‌های مطرح شده در آیه ۱ تا ۵ است و از سوی دیگر، سرفصل مباحث آیه ۷ تا ۱۵ است. افزون ­بر ­این­که سرّ تقسیم انسان­‌ها به دو گروه نیز با این آیه در ارتباط است، بدین­ معنی که عاقبت خوب گروه اول و عاقبت بد گروه دوم، در باور و عدم باور نسبت به این بازگشت و ملاقات با پروردگار ریشه دارد.

آیه ۶ در بیان خود مطلق است. یعنی همه انسان­‌ها را مخاطب قرار می­‌دهد؛‌ اما چنان­که اشاره شد، هدف اصلی آیات، متوجه غافلان از حرکت و ملاقات بوده و این سیاق، در­صدد بیدارسازی ایشان از خواب غفلت نسبت به حرکت است؛ حرکتی عظیم به سوی پروردگار برای ملاقات با او.

تأکید بر حرکت قهری انسان به سوی پروردگار و ملاقات با او

انسان ناگزیر به سوی پروردگار خود در حرکت است و آن­گاه که قیامت برپا شود، با او ملاقات می­‌کند و عاقبت سخت و دردناک، از آن کسانی است که سرخوش بودند و باور نمی­‌کردند که روزی به سوی خدا بازگشته، با او ملاقات خواهند کرد.

سیاق دوم: آیه ۱۶ تا ۲۵

فضای سخن

به قرآن ایمان نمی­‌آورند و در برابر هدایت­‌گری آن خضوع نمی­‌کنند. نه­‌تنها چنین است، بلکه پیوسته آن را دروغ می­‌شمارند. این در حالی است که مرحله­‌به­‌مرحله در حرکت به سوی پروردگار خویش هستند و از این حرکت قطعی، غفلت می­‌ورزند!

شواهد این فضای سخن از این قرار است:

  1. غفلت از حرکت مرحله­‌به­‌مرحله انسان، از بجایی تأکید فراوان در آیه ۱۹ دانسته می­‌شود: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ»؛ این آیه بعد از چند تأکید در ابتدای سیاق واقع شده و «لام» ابتدای آن و نون مشدد انتهای آن نیز تأکید آن را چند برابر می­‌کند.
  2. اصرار بر بی­‌ایمانی و تکذیب، از به­‌جایی آیه ۲۰ فهمیده می­‌شود: «فَمَا لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»؛ و تصریح آیه ۲۲ نیز قرینه آن است: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ»؛
  3. عدم خضوع در برابر قرآن و هدایت­گری آن، از به­‌جایی آیه ۲۱ استفاده می­‌گردد: «وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ»؛

سیر هدایتی

خدای متعالی در این سیاق، نخست در قالب تأکید، به سه مورد از نشانه­‌های جهان خلقت اشاره می­‌کند: «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ(۱۶)»، «وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ(۱۷)»، «وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ(۱۸)».

اسلوب این آیات، نفی قسم است. این نوع از شروع نیز مانند شروع با قسم، برای تأکید است و در اصل تأکید، با قسم فرقی ندارد. برخی «لا» در «لا أقسم» را زائده دانسته و از این­‌رو، این عبارت را «سوگند یاد می­کنم» معنی کرده­‌اند؛ در­حالی­که می­‌توان مطابق ظاهر، «لا» را نافیه دانست و آن را «سوگند یاد نمی­‌کنم» معنی کرد. البته باید دانست که تأکید مستفاد از نفی قسم در این مقام، بیش از تأکید مستفاد از قسم است. در نفی قسم، رتبه عظمت «مقسم به» بیشتر موردتوجه قرار می­‌گیرد و از قِبَل آن، تأکید محتوای موردنظر هم شدیدتر می­‌گردد.

هدف آیه­‌های ۱۶ تا ۱۸ تأکید محتوای آیه ۱۹ است: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ(۱۹)»، علاوه بر تأکیدهای ابتدایی، خود جمله نیز با تأکیدهای ادبی فراوان همراه شده ­است، «لام» در ابتدای این فعل و «نون مشدّد» در انتهای آن، هر دو از عوامل تأکید هستند.

هیچ نبودید و پس­ از آن نطفه­‌ای شُدید و لحظه­‌به­‌لحظه رشد کردید تا  نوزاد انسان شُدید و بزرگ و بزرگ­تر شُدید؛ کودکی، نوجوانی، جوانی، پیری و پس از آن از دنیا خواهید رفت و به سوی خدا بازخواهید گشت. آری، مرحله­‌به­‌مرحله به سوی پروردگار در حرکت هستید.

آیه ۱۶ تا ۱۸ افزون بر تأکید محتوای آیه ۱۹، با سخن این آیه یعنی سیر مرحله­‌به­‌مرحله انسان نیز متناسب است. آیات مذکور، به مظاهر روشنی از حرکت مرحله­‌به­‌مرحله در عالم اشاره می­‌کند. دو جمله اول، حرکت مرحله­‌به­‌مرحله به سوی تاریکی و جمله سوم، حرکت مرحله­‌به­‌مرحله به سوی نور را مورد توجه قرار داده است:

  1. «شَفَق»، وضعیت آسمان در هنگام غروب آفتاب است. ابتدا سرخ­، سپس زرد­ و پس­ از­ آن، سفید می­‌شود و تمامی این سه مرحله در چند لحظه کوتاه اتفاق می­‌افتد. آن­گاه آسمان، کم­‌کم به تاریکی می­‌گراید و «لَیل» یعنی مرحله­‌ای جدید را رقم می­‌زند و لحظه­‌به­‌لحظه تاریکی آن بیشتر می­‌شود تا به ظلمت مطلق برسد و همه جا را در بربگیرد: «و ما وَسَق».[۱]
  2. «قمر» نیز در حال حرکت و تکامل است و آیه ۱۸ به حرکت مرحله­‌به­‌مرحله آن تا کامل شدن و وسعت نورش اشاره کرده است: «إِذَا اتَّسَقَ»

آری، خدای متعالی با توجه­‌دادن مخاطب به چنین پدیده­‌هایی از جهان هستی، به انسان گوش‌زد می­‌کند که بدون شک او نیز مرحله­‌به­‌مرحله به مسیر خود ادامه خواهد داد. اما این‌که آیا حرکت او تاریکی را بیفزاید و یا اینکه رفته­‌رفته نور او را کامل­‌تر کند، در گرو انتخاب و اختیار او نسبت به چگونگی حرکت است.

پس از تأکید بر حرکت مرحله­‌به­‌مرحله انسان­‌ها، آیات ۲۰ تا ۲۵ مبتنی بر این حقیقت، وارد میدان سخن می­‌شود و با اظهار تعجب از رویکرد کافران، دو سؤال مهم را مطرح می­‌کند:

  1. «فَمَا لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(۲۰)»
  2. «وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ(۲۱)»

ایمان نمی­‌آورند و در برابر قرآن خاضع و خاشع نیستند!

ذکر عدم سجده بعد از عدم ایمان، ذکر یک مسئله خاص بعد از یک مسئله عام است. همین چینش، نشان می­‌دهد که مراد از عدم ایمان، عدم خضوع در برابر سخنان شیوا و متین و متقن قرآن است.

به­‌راستی، وقتی قرار است که مراحل مختلف زندگی، یکی پس از دیگری طی شود و گریزی از آن نیست،‌ باید مشتاق کلام پروردگار باشند تا بهترین برنامه را برای عبور از مسیر حرکت به آنان نشان دهد، اما عجیب است. ایمان نمی­‌آورند و هنگامی که قرآن بر آنان خوانده می­‌شود، خاضع نگشته و سجده نمی­‌کنند.

آیه ۲۲ به­‌وسیله «بل» گام را فراتر نهاده و از سیره اصلی آنان خبر می­دهد:«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ(۲۲)». نه­‌تنها ایمان نیاورده و سجده نمی­‌کنند، بلکه به سبب کفرشان، بر تکذیب حق استمرار می­‌ورزند.

آیه ۲۳ از آگاهی خدا به آنچه در سینه­‌هایشان پنهان می­‌دارند، سخن می­‌گوید؛ تا علت عدم ایمان مشخص شود. خدا می­‌داند که تکذیب و مقابله با سخن حق، ریشه در علایق و عقاید باطلی دارد که در دل خود پنهان می­‌کنند. خدا از همه آنچه نهان می­‌کنند آگاه است: «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ(۲۳)»[۲]. بنابراین در قرآن و بیان متقن و سخن محکم آن مشکلی نیست؛ بلکه آنچه در درون خود نهان می­‌کنند، سبب تکذیب سخن حق شده­ و تکذیب آنها، تکذیبی عامدانه و معاندانه است، نه از سر جهل و نادانی.

اکنون که سخن حق در آنان بی­‌اثر است، نوبت به تهدید آنها رسیده است. افسوس! درست در لحظه­‌ای که باید بعد از حرکت مرحله­‌به­‌مرحله خود، بشارت ملاقات با رحمت پروردگار را بشنوند، به «عذاب ألیم» بشارت داده می­‌شوند: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(۲۴)». این عذاب مخصوص کافران مکذّب است.

در نقطه مقابل، اهل ایمان و عمل صالح که این حرکت را باور کرده و رو به پروردگارشان پیش رفته­‌اند، نه تنها از این عذاب در امان هستند، بلکه اجر بی­‌پایان الهی شامل حال آنها خواهد بود: «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ(۲۵)»

[۱] ریشه «وسق» درواقع به معنای جمع و انضمام اشیاء پراکنده با یکدیگر است؛ که به­‌تناسب مورد استفاده، معنای آن تغییر می­‌کند؛ مراد از جمع در مورد شب، افزون­‌شدن لحظه‌به­‌لحظه به تاریکی آن است.

[۲] مصدر «ایعاء» به معنای قرار دادن شیء در محفظه و ظرف است، چه به نحو مادی آن باشد، یعنی قرار دادن چیزی در ظرف مادّی، مانند آب در کوزه و یا به نحو معنوی مانند قرار دادن نیّات و افکار در ظرف دل؛ که این آیه به نوع دوم «إیعاء» اشاره دارد.

جهت هدایتی

آیه ۱۶ تا ۱۸ برای تأکید محتوای آیه ۱۹ یعنی حرکت مرحله­‌به­‌مرحله است. آیه ۲۰ تا ۲۵ با «فاء» تفریع آغاز شد و با توجّه به محتوای آیه ۱۹، رویکرد کافران را مورد توبیخ قرار داد. در مجموعه آیه ۲۰ تا ۲۵، صدر کلام، همان عدم ایمان به قرآن است که در آیه ۲۰ مطرح شد. بنابراین در مقام جمع­‌بندی می­‌توان چنین گفت که کافران باید به سیر و حرکت قهری خود در مراحل زندگی توجّه کنند و بر اساس ­آن، از بی­‌ایمانی و مقاومت در برابر حقایق قرآنی دست­ بردارند.

تأکید بر حرکت مرحله­‌به­‌مرحله و انذار کسانی که به­‌رغم این واقعیت، ایمان نمی­‌آورند

با توجه به قطعیت طی مراحل، چگونه است که به قرآن کفر می­‌ورزند و تکذیب می­‌کنند؟ بشارت‌شان باد عذابی دردناک!

فضای سخن، سیر هدایتی و جهت هدایتی سوره

از حرکت خود به سوی پروردگار و ملاقات با او غافل ­است و همین غفلت سبب شده، که سرمستی احاطه­‌اش کند و تنها راه نجات خود یعنی ایمان به قرآن و خضوع در برابر سخنان روشن و حقایق آشکارش را نادیده بگیرد و حتی آن را تکذیب کند.

سوره در چنین فضایی وارد سخن شده و در سیاق اول، با محوریت آیه ۶ از حرکت ناگزیر انسان به سوی خدا و ملاقات با او سخن گفته است؛ این آیات از شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین به فرمان خدا سخن می­‌گوید و با تأکید بر این­که آسمان و زمین در این امر، مطیع فرمان ربوبی­‌اند، به مخاطب می­‌فهماند که نظام عالم در مقابل پروردگار خود مطیع و منقاد است و انسان نیز از این قاعده عام مستثنا نیست. و این تغییرات، زمینه­‌ساز وقوع ملاقات انسان با ربّ خویش است. این سیاق در ادامه، از متفاوت بودن عواقب دیدار با خدا خبر می­‌دهد؛ عواقبی که تفاوت آن نتیجه باور به حرکت یا غفلت از آن است، او از حرکتی غافل شده که غفلت از آن، عاقبتی سخت در روز ملاقات را به همراه دارد، پس با باور به حرکت، باید برای انتهای مسیر خود آماده باشد و با سرمستی و بی­‌خیالی مسیر خود را ادامه ندهد.

سپس سیاق دوم، با توجه­‌دادن به مظاهری آشکار از  سیر و حرکت در عالم، بار دیگر در آیه ۱۹ بر ناگزیر بودن انسان در حرکت مرحله­‌به­‌مرحله به سوی خدا تأکید می­‌کند و در ادامه انسان را نسبت به عدم ایمان و خضوع در برابر حقایق قرآن توبیخ می­‌کند و کسانی را که به علّت کفرشان، دانسته بنا را بر تکذیب نهاده­‌اند، به عذابی دردناک در پایان این مسیر گریز ناپذیر بشارت می­‌دهد.

سوره انشقاق، ایمان به قرآن و سرنهادن در برابر سخن حق آن را جایگزین سرمستی و بی­خیالی انسان می­‌کند، تحولی که جز با باور به حرکت به سوی پروردگار و ملاقات با او حاصل نمی­‌شود. بنابراین محور سخن در این سوره توجه دادن به این حرکت است، آنچه در سیاق اول، آیه ۶ و در سیاق دوم، آیه ۱۹ متکفل تأکید بر آن است، جهت هدایتی سوره نیز با محوریت همین دو آیه فهمیده می­‌شود:

ترجمه تدبری

بخوان این سوره را به اِسم خدای رحمت­‌گستر رحم‌­آور

آنگاه که آسمان بشکافد«۱» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شد که چنین کندـ«۲» و آنگاه که زمین کشیده شود«۳» و آنچه در درون دارد برون افکند و خالی شود«۴» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شد که چنین کند ـ­؛«۵» اى انسان! بی­‌شک تو به سوى پروردگارت ناگزیر حرکت­‌کننده­‌ای، ناگزیر حرکت‌کردنی؛ و چنانکه آسمان و زمین را یارای سرپیچی از فرمان نیست تو را نیز توان مخالفت نخواهد بود، پس در روز شکافته­‌شدن آسمان و کشیده­‌شدن زمین ملاقات­‌کننده او هستی؛«۶» پس امّا کسی که در این ملاقات کتاب‌ش به دست راستش داده شود،«۷» پس به­‌زودى با حسابى آسان محاسبه مى­‌شود«۸» و مسرور به‌سوى اهل خویش (حوریان و خدمتکاران بهشتی و هم­‌کیشان و هم­‌مسلکانش) بازمى­‌گردد؛«۹» و امّا کسی که کتاب‌ش از پشت سرش به او داده شود،«۱۰» پس به­‌زودی هلاکتی می­‌طلبد«۱۱» و به آتشی فروزان در­مى­‌آید؛«۱۲» او باید کارنامه را از پشت سر دریافت کند، زیرا رو به مقصد حرکت نکرده بود، او باید چنین عاقبتی داشته باشد، زیرا او در میان اهل خویش مسرور بود؛«۱۳» چراکه او ­پنداشت که هرگز بازنخواهدگشت.«۱۴» راهی برای حاشا نیست، آری، به­‌یقین پروردگارش در دنیا نسبت به او بصیر بود. حتماً نیازی به اقرار زبانی­‌اش به این پندار نیست، رفتار او در دنیا، رفتار کسی که باور برگشت دارد نبود، او عاقبت خوب کسانی را که بازگشت را باور کرده و رو به مقصد حرکت کرده بودند، نخواهد چشید.«۱۵» پس قسم یاد نمى­‌کنم به شفق، به آن سرخى و زردى و سفیدىِ مرحله­‌به­‌مرحله افق هنگام غروب«۱۶» و به شب و آنچه مرحله­‌به­‌مرحله در خود گرد­آورد«۱۷» و به ماه، چون مرحله‌به‌مرحله فروغ‌ش کامل شود،«۱۸» که در حرکت ناگزیر خود به سوی خدا بی­‌شک بر منزلی از پی منزلی دیگر مستقر می­‌شوید؛ و مراحل را یکی پس از دیگری طی می­‌کنید، یا به سوی تاریکی مانند شفق و شب و یا به سوی نور مانند ماه؛«۱۹» پس شگفتا! اکنون که حرکت مرحله­‌به­‌مرحله انسان قطعی است و در این حرکت، نیاز مبرم به برنامه از سوی کسی دارد که به همه نیازهای او آگاه است؛ و این کس، جز خدایی که قرآن را برای سعادت او فرستاده نیست! آنان را چیست که ایمان نمى­‌آورند؟«۲۰» و هنگامى که قرآن بر آنان قرائت شود، خاضع نشده و سجده نمى­‌کنند؟«۲۱» بلکه کسانى که کافر شدند، کار را از عدم ایمان گذرانده­‌اند و تکذیب می­‌کنند؛«۲۲» و خدا به آن­چه از عقاید باطل که در دل­‌هاى خود نهان مى­‌دارند و آن عامل کفر و تکذیب ایشان است، عالم­‌تر است. «۲۳» پس بجای شوق ملاقات با پروردگار، آنان را به عذابى دردناک بشارت ده،«۲۴» مگر کسانى که به قرآن ایمان آورده و بر اساس آن، به شایسته­‌ها عمل کردند؛ براى آنان اجری بی­‌پایان است.«۲۵»

 

keyboard_arrow_up