نمونه: تدبر در سوره انشقاق
کشف سیاقها[۱]
سوره انشقاق به دو سیاق تقسیم میشود: آیه ۱ تا ۱۵ و آیه ۱۶ تا ۲۵؛
آیه ۱ تا ۱۵ بعد از بیان چند شرط، در جواب آنها از ملاقات انسان با پروردگارش در روز قیامت خبر داده و عاقبت دو گروه را به هنگام این ملاقات بیان کرده است؛ و آیه ۱۶ تا ۲۵ با چند قسم برای تأکید بر حرکت مرحلهبهمرحله انسان آغاز شده و بر پایه آن، بیایمانی و تکذیب کافران را زیر سؤال برده است.
توجه به اسلوب خاص آغاز هر سیاق نیز این تقسیم را تأیید میکند. اسلوب لفظی آغاز سیاق اول، شرطهای مکرر (إذا… إذا…) و اسلوب لفظی آغاز سیاق دوم، تأکیدهای مکرر (فلا أقسم… و اللیل و ما… و القمر…) است که هر دو از اسلوبهای شناختهشده قرآن کریم در شروع بعضی سیاقهاست.
[۱] منظور از سیاق، مجموعه آیاتی است که با یکدیگر ارتباط ادبی دارند و در یک سیر مفهومی هستند.
سیاق اول: آیه ۱ تا ۱۵
فضای سخن[۱]
باورِ معاد از سر برون رفته و گمان بازگشتی نیست. حرکت به سوی پروردگار برای ملاقات با او نادیده گرفته میشود. این ناباوری و بیخیالی، در رفتار سرمستانه منکران در میان هممسلکانشان مشاهده میشود.
مستندات این فضای سخن از این قرار است:
- آیه ۶ در جایگاه جواب شرطهای ابتدای سیاق بوده و از سوی دیگر با تأکید بسیار (إنّ، جمله اسمیه و مفعول مطلق تأکیدی) همراه است: «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ». بجایی این آیه از فضای غفلت انسان حکایت میکند؛ غفلت از حرکت به سوی ملاقات با پروردگار در روز قیامت.
- بعد از بیان عاقبت اخروی دو گروه از انسانها در آیه ۷ تا ۱۲، رفتار و پندار دنیوی گروه مجرم به عنوان علت بدبختی آنان، در آیه ۱۳ و ۱۴ مطرح شده است: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا*إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ». صدق و بهجایی این دو آیه نیز از فضای ناباوری معاد و سرمستی و شادمانی ناشی از آن[۲] حکایت میکند.
سیر هدایتی[۳]
آیات این سیاق با چند جمله شرطی آغاز میشود و از هنگامهای سهمگین سخن میگوید:
- آسمان که در نهایت اتصال و انسجام بنا شده است، شکافته میشود و در این امر، گوشبهفرمان پروردگار خویش است. آسمان با تدبیر پروردگار خود بنا شده و به دستور او شکافته خواهد شد: «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ(۱) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(۲)»
- زمین که توده متراکمی از سنگ و خاک و آب و مواد مذاب درونی است، کشیده میشود و آنچه در درون دارد، برون افکنده و خالی میگردد و در این امر، گوشبهفرمان پروردگار خویش است. همان پروردگاری که با تدبیر خود زمین را گسترده بود: «وَإِذَا الأرْضُ مُدَّتْ(۳) وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ(۴) وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(۵)»
هر جا جمله شرطیهای بیان میشود، مخاطب منتظر شنیدن جواب شرط است. اینک سؤال مخاطب این است که به هنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین چه خواهد شد؟
درست در جایگاه جواب شرط، ندایی مؤکّد خطاب به انسان مطرح میشود: «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ(۶)»
این آیه از دو قسمت تشکیل شده است:
- «یَا أَیُّهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا» که از حرکت ناگزیر انسان به سوی پروردگار خویش خبر میدهد.[۴]
- «فَمُلاقِیهِ» که از ملاقات انسان با پروردگارش در مقصد این حرکت سخن میگوید.
از این میان، آنچه از جواب شرطهای ابتدای سوره حکایت میکند، قسمت دوم آیه یعنی ملاقات انسان با پروردگار خویش است که بههنگام شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین اتفاق خواهد افتاد. خدای متعالی در چینشی حکیمانه و زیبا، جمله حاکی از جواب شرط را با مقدمهای بسیار مهم، یعنی همان قسمت اول آیه همراه فرموده است.
آری! آسمان با آن همه عظمت و زمین با این همه صلابت، به امر پروردگارشان متحوّل و دگرگون شده و مطیع محض فرمان او بوده و اراده پروردگارشان درباره آنها، بی چون و چرا رخ خواهد داد. حال، انسانی که در قدرت و عظمت و استحکام، نقطهای ناچیز از نظام آفرینش است، باید بداند که در برابر اراده پروردگارش توانی برای مقابله ندارد. او ناگزیر از حرکتی است که پایان آن، ملاقات با پروردگار است. این ملاقات، در همان زمانی انجام خواهد شد که آسمان و زمین، به امر پروردگار، شکافته و کشیده خواهد شد. کافر باشند یا مؤمن، متقی باشند یا فاجر، صالح باشند یا فاسد، در اصل حرکت به سوی پروردگار و مقصد آن، یعنی ملاقات با او فرقی نمیکند. همه در حرکت به سوی او هستند و مسیر همه به ملاقات با او ختم میشود.
بنابراین اصل حرکت به سوی پروردگار، به اراده ما نیست و درنتیجه، از ملاقات با او هم، گریزی نیست؛ پس این سؤال پیش میآید که اختیار ما آدمیان کجاست؟ ما که به اختیار خود به دنیا نمیآییم و به اختیار خود مراحل زندگی را طی نمیکنیم و به اختیار خود، در مقصد حرکت با پروردگارمان ملاقات نمیکنیم، پس چرا خود را مختار میدانیم؟!
آیات بعد، چگونگی دیدار با ربّ و نتیجه آن را به دو صورت تقسیم کرده و بدین ترتیب، سؤال بالا را پاسخ داده است. آری گریزی از اصل حرکت و ملاقات نیست، اما چگونگی آن، بهطورکلی بر دو نوع است؛ و انتخاب هر یک از این دو نوع حرکت به سوی پروردگار و ملاقات با او، کاملاً اختیاری است:
- «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ(۷)»
- «فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا(۸)»
- «وَیَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا(۹)»
- «وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ(۱۰)»
- «فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُورًا(۱۱)»
- «وَیَصْلَى سَعِیرًا(۱۲)»
گروه اول کسانی هستند که در صحنه ملاقات، نامه اعمال شان به دست راستشان که نماد خیر و برکت است، داده میشود. این نشانه و نمایی از چگونگی حرکت ایشان در دنیاست. ایشان، همان کسانی هستند که در مسیر حرکت خود، رو به سوی رضای پروردگار داشته و با نظر به آن حرکت میکردند؛ یعنی خداجویانه به سوی ملاقات با پروردگار میرفتند. ایشان با محاسبه آسان الهی مواجه میشوند و شادمان از نامه اعمال نیکوی خود و محاسبه آسان خدا به سوی اهل خود بازمیگردند.
اما گروه دوم، کسانی هستند که نامه اعمالشان از پشت سر به آنان داده میشود. این نیز، نمایی از چگونگی حرکت آنان در دنیاست. آنها کسانی هستند که نگاه خود را به دنیا دوخته و بیتوجه به مقصد حرکت، راه را طی میکردند. گویی پشت به رضای خدا به سوی ملاقات با او حرکت میکردند، پس همینگونه در صحنه ملاقات حاضر شده و نامه عمل خویش را از پشتسر دریافت میکنند. ایشان برخلاف گروه قبل، از شدّت شرم و به خاطر حسرت فراوان نسبت به فرصت سوختهشان، خود را نفرین می کنند و به آتش سوزان جهنم داخل میشوند.
هرچند حرکت همگان به سوی پروردگار، قطعی و ملاقاتشان با او حتمی است، اما روی سخن با همان کسانی است که از حرکت خود غافل شده و پشت به مقصد حرکت میکنند. از اینرو بعد از بیان عاقبت همین گروه، به رویکرد آنها در دنیا اشاره میکند: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا(۱۳)»؛ سرور و شادمانی در میان همکیشان و هممسلکان!
آیه بعد، ریشه این سرمستی و شادمانی کاذب را بیان میکند: «إنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ(۱۴)»؛ او گمان بازگشت ندارد و همین پندار باطل، سبب سرمستی او در میان اهلش بوده است. سرور مشترک با همان کسانی که در این فکر باطل، همراه او هستند.
لازم نیست که سخن خاصی در رابطه با ناباوریِ بازگشت خود به سوی خدا گفته باشد، زیرا پروردگار او نسبت به او بصیر است و از کنه باورهای او آگاه است: «بَلَى إِنَّ رَبَّهُ کَانَ بِهِ بَصِیرًا(۱۵)»
چه تقابل جالب توجهی! برخلاف گروه اول که بعد از مشاهده حساب آسان در قیامت، مسرورانه به سوی اهل خود باز میگردند: «وَیَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا»، جایگاه سرور و شادمانی گروه دوم، در دنیا و در میان هممسلکانشان بوده است: «إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا». آری یک گروه، اهل سرور پایدار آخرت و گروه دیگر، اهل سرور کاذب و ناپایدار و غافلانه دنیا هستند.
بیان متین و حکیمانه آیات از رویکرد گروه دوم، به قرینه تقابل، وضعیت گروه اول را نیز میفهماند. آنها به بازگشت خود و ملاقات با پروردگار ایمان داشتند و همین باور سبب شده بود که در زندگی دنیای خود، همواره این ملاقات را در نظر داشته باشند و سرمستی کاذب و غفلتآلود آنها را گرفتار نسازد.
اکنون سیر آیات در سیاق اول تکمیل شد. ملاقات با پروردگار حتمی و گریزناپذیر است. ملاقاتی که چگونگی آن را، باور یا عدم باور به همان ملاقات رقم میزند. کسانی که به این ملاقات ایمان داشته و زندگی خود را بر اساس آن ترتیب دادهاند، در روز ملاقات، نامه اعمالشان به دست راستشان داده خواهد شد و شادمان به سوی اهل خویش بازخواهند گشت و کسانی که این ملاقات را باور نداشته و در دنیا سرگرم شادمانی در میان همفکران خود بودهاند، در این ملاقات مغبون و معذّب و سرافکنده خواهند بود.
[۱] منظور از فضای سخن، مسائلی است که نیاز به هدایتگری سیاق یا سوره را ایجاد کرده است.
[۲] آیه ۱۴ با «إنّ» تعلیلیه آغاز شده و در مقام بیان علّت سرمستی مطرح شده در آیه قبل است؛ یعنی او در میان هممسلکان خویش مسرور بود چون گمان کرد که هرگز باز نخواهد گشت!
[۳] منظور از سیر هدایتی، مسیری است که سیاق یا سوره در جهت اصلاح و تربیت و هدایت طی کرده است.
[۴] واژه «کدح» در لغت، به معنای تلاش مستمر همراه با سختی است، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، در معنای این واژه مینویسد «هو جهد فی تعب مع استمرار»، اما با توجه به سیاق، مراد از این تلاش مستمرّ، حرکت ناگزیر انسان در طول زندگی است؛ همان حرکتی که اختیاری در توقف و جلوگیری از آن ندارد. (همان کتاب در ادامه در بیان معنای «کدح انسان» اینگونه مینویسد: «فانّ السیر الى لقاء الربّ تعالى سرى طبیعىّ و حرکه قهرىّ مؤمناً أو کافراً متوجّهاً أو غافلاً»).
جهت هدایتی
چنانکه در نمودار بالا نیز نمایان بود، آیه ۶ را میتوان آیه محوری سیاق اول دانست، زیرا از سویی جانشین جواب شرطهای مطرح شده در آیه ۱ تا ۵ است و از سوی دیگر، سرفصل مباحث آیه ۷ تا ۱۵ است. افزون بر اینکه سرّ تقسیم انسانها به دو گروه نیز با این آیه در ارتباط است، بدین معنی که عاقبت خوب گروه اول و عاقبت بد گروه دوم، در باور و عدم باور نسبت به این بازگشت و ملاقات با پروردگار ریشه دارد.
آیه ۶ در بیان خود مطلق است. یعنی همه انسانها را مخاطب قرار میدهد؛ اما چنانکه اشاره شد، هدف اصلی آیات، متوجه غافلان از حرکت و ملاقات بوده و این سیاق، درصدد بیدارسازی ایشان از خواب غفلت نسبت به حرکت است؛ حرکتی عظیم به سوی پروردگار برای ملاقات با او.
تأکید بر حرکت قهری انسان به سوی پروردگار و ملاقات با او
انسان ناگزیر به سوی پروردگار خود در حرکت است و آنگاه که قیامت برپا شود، با او ملاقات میکند و عاقبت سخت و دردناک، از آن کسانی است که سرخوش بودند و باور نمیکردند که روزی به سوی خدا بازگشته، با او ملاقات خواهند کرد.
سیاق دوم: آیه ۱۶ تا ۲۵
فضای سخن
به قرآن ایمان نمیآورند و در برابر هدایتگری آن خضوع نمیکنند. نهتنها چنین است، بلکه پیوسته آن را دروغ میشمارند. این در حالی است که مرحلهبهمرحله در حرکت به سوی پروردگار خویش هستند و از این حرکت قطعی، غفلت میورزند!
شواهد این فضای سخن از این قرار است:
- غفلت از حرکت مرحلهبهمرحله انسان، از بجایی تأکید فراوان در آیه ۱۹ دانسته میشود: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ»؛ این آیه بعد از چند تأکید در ابتدای سیاق واقع شده و «لام» ابتدای آن و نون مشدد انتهای آن نیز تأکید آن را چند برابر میکند.
- اصرار بر بیایمانی و تکذیب، از بهجایی آیه ۲۰ فهمیده میشود: «فَمَا لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»؛ و تصریح آیه ۲۲ نیز قرینه آن است: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ»؛
- عدم خضوع در برابر قرآن و هدایتگری آن، از بهجایی آیه ۲۱ استفاده میگردد: «وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ»؛
سیر هدایتی
خدای متعالی در این سیاق، نخست در قالب تأکید، به سه مورد از نشانههای جهان خلقت اشاره میکند: «فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ(۱۶)»، «وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ(۱۷)»، «وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ(۱۸)».
اسلوب این آیات، نفی قسم است. این نوع از شروع نیز مانند شروع با قسم، برای تأکید است و در اصل تأکید، با قسم فرقی ندارد. برخی «لا» در «لا أقسم» را زائده دانسته و از اینرو، این عبارت را «سوگند یاد میکنم» معنی کردهاند؛ درحالیکه میتوان مطابق ظاهر، «لا» را نافیه دانست و آن را «سوگند یاد نمیکنم» معنی کرد. البته باید دانست که تأکید مستفاد از نفی قسم در این مقام، بیش از تأکید مستفاد از قسم است. در نفی قسم، رتبه عظمت «مقسم به» بیشتر موردتوجه قرار میگیرد و از قِبَل آن، تأکید محتوای موردنظر هم شدیدتر میگردد.
هدف آیههای ۱۶ تا ۱۸ تأکید محتوای آیه ۱۹ است: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ(۱۹)»، علاوه بر تأکیدهای ابتدایی، خود جمله نیز با تأکیدهای ادبی فراوان همراه شده است، «لام» در ابتدای این فعل و «نون مشدّد» در انتهای آن، هر دو از عوامل تأکید هستند.
هیچ نبودید و پس از آن نطفهای شُدید و لحظهبهلحظه رشد کردید تا نوزاد انسان شُدید و بزرگ و بزرگتر شُدید؛ کودکی، نوجوانی، جوانی، پیری و پس از آن از دنیا خواهید رفت و به سوی خدا بازخواهید گشت. آری، مرحلهبهمرحله به سوی پروردگار در حرکت هستید.
آیه ۱۶ تا ۱۸ افزون بر تأکید محتوای آیه ۱۹، با سخن این آیه یعنی سیر مرحلهبهمرحله انسان نیز متناسب است. آیات مذکور، به مظاهر روشنی از حرکت مرحلهبهمرحله در عالم اشاره میکند. دو جمله اول، حرکت مرحلهبهمرحله به سوی تاریکی و جمله سوم، حرکت مرحلهبهمرحله به سوی نور را مورد توجه قرار داده است:
- «شَفَق»، وضعیت آسمان در هنگام غروب آفتاب است. ابتدا سرخ، سپس زرد و پس از آن، سفید میشود و تمامی این سه مرحله در چند لحظه کوتاه اتفاق میافتد. آنگاه آسمان، کمکم به تاریکی میگراید و «لَیل» یعنی مرحلهای جدید را رقم میزند و لحظهبهلحظه تاریکی آن بیشتر میشود تا به ظلمت مطلق برسد و همه جا را در بربگیرد: «و ما وَسَق».[۱]
- «قمر» نیز در حال حرکت و تکامل است و آیه ۱۸ به حرکت مرحلهبهمرحله آن تا کامل شدن و وسعت نورش اشاره کرده است: «إِذَا اتَّسَقَ»
آری، خدای متعالی با توجهدادن مخاطب به چنین پدیدههایی از جهان هستی، به انسان گوشزد میکند که بدون شک او نیز مرحلهبهمرحله به مسیر خود ادامه خواهد داد. اما اینکه آیا حرکت او تاریکی را بیفزاید و یا اینکه رفتهرفته نور او را کاملتر کند، در گرو انتخاب و اختیار او نسبت به چگونگی حرکت است.
پس از تأکید بر حرکت مرحلهبهمرحله انسانها، آیات ۲۰ تا ۲۵ مبتنی بر این حقیقت، وارد میدان سخن میشود و با اظهار تعجب از رویکرد کافران، دو سؤال مهم را مطرح میکند:
- «فَمَا لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ(۲۰)»
- «وَإِذَا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ(۲۱)»
ایمان نمیآورند و در برابر قرآن خاضع و خاشع نیستند!
ذکر عدم سجده بعد از عدم ایمان، ذکر یک مسئله خاص بعد از یک مسئله عام است. همین چینش، نشان میدهد که مراد از عدم ایمان، عدم خضوع در برابر سخنان شیوا و متین و متقن قرآن است.
بهراستی، وقتی قرار است که مراحل مختلف زندگی، یکی پس از دیگری طی شود و گریزی از آن نیست، باید مشتاق کلام پروردگار باشند تا بهترین برنامه را برای عبور از مسیر حرکت به آنان نشان دهد، اما عجیب است. ایمان نمیآورند و هنگامی که قرآن بر آنان خوانده میشود، خاضع نگشته و سجده نمیکنند.
آیه ۲۲ بهوسیله «بل» گام را فراتر نهاده و از سیره اصلی آنان خبر میدهد:«بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ(۲۲)». نهتنها ایمان نیاورده و سجده نمیکنند، بلکه به سبب کفرشان، بر تکذیب حق استمرار میورزند.
آیه ۲۳ از آگاهی خدا به آنچه در سینههایشان پنهان میدارند، سخن میگوید؛ تا علت عدم ایمان مشخص شود. خدا میداند که تکذیب و مقابله با سخن حق، ریشه در علایق و عقاید باطلی دارد که در دل خود پنهان میکنند. خدا از همه آنچه نهان میکنند آگاه است: «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یُوعُونَ(۲۳)»[۲]. بنابراین در قرآن و بیان متقن و سخن محکم آن مشکلی نیست؛ بلکه آنچه در درون خود نهان میکنند، سبب تکذیب سخن حق شده و تکذیب آنها، تکذیبی عامدانه و معاندانه است، نه از سر جهل و نادانی.
اکنون که سخن حق در آنان بیاثر است، نوبت به تهدید آنها رسیده است. افسوس! درست در لحظهای که باید بعد از حرکت مرحلهبهمرحله خود، بشارت ملاقات با رحمت پروردگار را بشنوند، به «عذاب ألیم» بشارت داده میشوند: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ(۲۴)». این عذاب مخصوص کافران مکذّب است.
در نقطه مقابل، اهل ایمان و عمل صالح که این حرکت را باور کرده و رو به پروردگارشان پیش رفتهاند، نه تنها از این عذاب در امان هستند، بلکه اجر بیپایان الهی شامل حال آنها خواهد بود: «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ(۲۵)»
[۱] ریشه «وسق» درواقع به معنای جمع و انضمام اشیاء پراکنده با یکدیگر است؛ که بهتناسب مورد استفاده، معنای آن تغییر میکند؛ مراد از جمع در مورد شب، افزونشدن لحظهبهلحظه به تاریکی آن است. [۲] مصدر «ایعاء» به معنای قرار دادن شیء در محفظه و ظرف است، چه به نحو مادی آن باشد، یعنی قرار دادن چیزی در ظرف مادّی، مانند آب در کوزه و یا به نحو معنوی مانند قرار دادن نیّات و افکار در ظرف دل؛ که این آیه به نوع دوم «إیعاء» اشاره دارد.جهت هدایتی
آیه ۱۶ تا ۱۸ برای تأکید محتوای آیه ۱۹ یعنی حرکت مرحلهبهمرحله است. آیه ۲۰ تا ۲۵ با «فاء» تفریع آغاز شد و با توجّه به محتوای آیه ۱۹، رویکرد کافران را مورد توبیخ قرار داد. در مجموعه آیه ۲۰ تا ۲۵، صدر کلام، همان عدم ایمان به قرآن است که در آیه ۲۰ مطرح شد. بنابراین در مقام جمعبندی میتوان چنین گفت که کافران باید به سیر و حرکت قهری خود در مراحل زندگی توجّه کنند و بر اساس آن، از بیایمانی و مقاومت در برابر حقایق قرآنی دست بردارند.
تأکید بر حرکت مرحلهبهمرحله و انذار کسانی که بهرغم این واقعیت، ایمان نمیآورند
با توجه به قطعیت طی مراحل، چگونه است که به قرآن کفر میورزند و تکذیب میکنند؟ بشارتشان باد عذابی دردناک!
فضای سخن، سیر هدایتی و جهت هدایتی سوره
از حرکت خود به سوی پروردگار و ملاقات با او غافل است و همین غفلت سبب شده، که سرمستی احاطهاش کند و تنها راه نجات خود یعنی ایمان به قرآن و خضوع در برابر سخنان روشن و حقایق آشکارش را نادیده بگیرد و حتی آن را تکذیب کند.
سوره در چنین فضایی وارد سخن شده و در سیاق اول، با محوریت آیه ۶ از حرکت ناگزیر انسان به سوی خدا و ملاقات با او سخن گفته است؛ این آیات از شکافته شدن آسمان و کشیده شدن زمین به فرمان خدا سخن میگوید و با تأکید بر اینکه آسمان و زمین در این امر، مطیع فرمان ربوبیاند، به مخاطب میفهماند که نظام عالم در مقابل پروردگار خود مطیع و منقاد است و انسان نیز از این قاعده عام مستثنا نیست. و این تغییرات، زمینهساز وقوع ملاقات انسان با ربّ خویش است. این سیاق در ادامه، از متفاوت بودن عواقب دیدار با خدا خبر میدهد؛ عواقبی که تفاوت آن نتیجه باور به حرکت یا غفلت از آن است، او از حرکتی غافل شده که غفلت از آن، عاقبتی سخت در روز ملاقات را به همراه دارد، پس با باور به حرکت، باید برای انتهای مسیر خود آماده باشد و با سرمستی و بیخیالی مسیر خود را ادامه ندهد.
سپس سیاق دوم، با توجهدادن به مظاهری آشکار از سیر و حرکت در عالم، بار دیگر در آیه ۱۹ بر ناگزیر بودن انسان در حرکت مرحلهبهمرحله به سوی خدا تأکید میکند و در ادامه انسان را نسبت به عدم ایمان و خضوع در برابر حقایق قرآن توبیخ میکند و کسانی را که به علّت کفرشان، دانسته بنا را بر تکذیب نهادهاند، به عذابی دردناک در پایان این مسیر گریز ناپذیر بشارت میدهد.
سوره انشقاق، ایمان به قرآن و سرنهادن در برابر سخن حق آن را جایگزین سرمستی و بیخیالی انسان میکند، تحولی که جز با باور به حرکت به سوی پروردگار و ملاقات با او حاصل نمیشود. بنابراین محور سخن در این سوره توجه دادن به این حرکت است، آنچه در سیاق اول، آیه ۶ و در سیاق دوم، آیه ۱۹ متکفل تأکید بر آن است، جهت هدایتی سوره نیز با محوریت همین دو آیه فهمیده میشود:
ترجمه تدبری
بخوان این سوره را به اِسم خدای رحمتگستر رحمآور
آنگاه که آسمان بشکافد«۱» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شد که چنین کندـ«۲» و آنگاه که زمین کشیده شود«۳» و آنچه در درون دارد برون افکند و خالی شود«۴» و پروردگارش را فرمان برد ـ و حتمی شد که چنین کند ـ؛«۵» اى انسان! بیشک تو به سوى پروردگارت ناگزیر حرکتکنندهای، ناگزیر حرکتکردنی؛ و چنانکه آسمان و زمین را یارای سرپیچی از فرمان نیست تو را نیز توان مخالفت نخواهد بود، پس در روز شکافتهشدن آسمان و کشیدهشدن زمین ملاقاتکننده او هستی؛«۶» پس امّا کسی که در این ملاقات کتابش به دست راستش داده شود،«۷» پس بهزودى با حسابى آسان محاسبه مىشود«۸» و مسرور بهسوى اهل خویش (حوریان و خدمتکاران بهشتی و همکیشان و هممسلکانش) بازمىگردد؛«۹» و امّا کسی که کتابش از پشت سرش به او داده شود،«۱۰» پس بهزودی هلاکتی میطلبد«۱۱» و به آتشی فروزان درمىآید؛«۱۲» او باید کارنامه را از پشت سر دریافت کند، زیرا رو به مقصد حرکت نکرده بود، او باید چنین عاقبتی داشته باشد، زیرا او در میان اهل خویش مسرور بود؛«۱۳» چراکه او پنداشت که هرگز بازنخواهدگشت.«۱۴» راهی برای حاشا نیست، آری، بهیقین پروردگارش در دنیا نسبت به او بصیر بود. حتماً نیازی به اقرار زبانیاش به این پندار نیست، رفتار او در دنیا، رفتار کسی که باور برگشت دارد نبود، او عاقبت خوب کسانی را که بازگشت را باور کرده و رو به مقصد حرکت کرده بودند، نخواهد چشید.«۱۵» پس قسم یاد نمىکنم به شفق، به آن سرخى و زردى و سفیدىِ مرحلهبهمرحله افق هنگام غروب«۱۶» و به شب و آنچه مرحلهبهمرحله در خود گردآورد«۱۷» و به ماه، چون مرحلهبهمرحله فروغش کامل شود،«۱۸» که در حرکت ناگزیر خود به سوی خدا بیشک بر منزلی از پی منزلی دیگر مستقر میشوید؛ و مراحل را یکی پس از دیگری طی میکنید، یا به سوی تاریکی مانند شفق و شب و یا به سوی نور مانند ماه؛«۱۹» پس شگفتا! اکنون که حرکت مرحلهبهمرحله انسان قطعی است و در این حرکت، نیاز مبرم به برنامه از سوی کسی دارد که به همه نیازهای او آگاه است؛ و این کس، جز خدایی که قرآن را برای سعادت او فرستاده نیست! آنان را چیست که ایمان نمىآورند؟«۲۰» و هنگامى که قرآن بر آنان قرائت شود، خاضع نشده و سجده نمىکنند؟«۲۱» بلکه کسانى که کافر شدند، کار را از عدم ایمان گذراندهاند و تکذیب میکنند؛«۲۲» و خدا به آنچه از عقاید باطل که در دلهاى خود نهان مىدارند و آن عامل کفر و تکذیب ایشان است، عالمتر است. «۲۳» پس بجای شوق ملاقات با پروردگار، آنان را به عذابى دردناک بشارت ده،«۲۴» مگر کسانى که به قرآن ایمان آورده و بر اساس آن، به شایستهها عمل کردند؛ براى آنان اجری بیپایان است.«۲۵»