کارم شده برای این و آن نسخه شفابخش پیچیدن و در عین حال از درد به خود پیچیدن و نالیدن … اما نه نسخهای نه شفایی … ذهنم پر شده از پوچی … اطراف دلم به هم چسبیده از فقر جبران نشده با او … آه که درد سختی است، این که من دارم … نمیدانم چرا سرشارم نمیکنی … نه … نه … باز هم از تو گلایه کردم … خاکم به دهان … بکش مرا از عشق خودت ای دلدار نازدار عالم … ای دوست متکبر … ای متکبر دوست … دوست دارم به تو بگویم که بیرحمی، اما دهانم بسته است چون مهربانتر از تو نیست … دوست دارم به تو بگویم که بیانصافی اما به خودت سوگند که منصفتر از تو نیست … پس چیست این که در درون من پر شده از فریاد آمیخته با بغض گلو که گویی از ته چاه عدم بلند است … ای همهکس … ای همهچیز … ای بلند … ای رعنا … ای کبیر … ای عظیم … ای شریف … کلمات در دهانم پر است اما زبانم لال … و این هم از شدت بزرگی توست … فدایت شوم … قربانت بروم … برایت بمیرم … جان من … روح من … هستی من … آخر جوابی بده که بشنوم ای دوست … چرا مرا آفریدی … چرا مرا انداختی … چرا؟ خواهش میکنم ای همه هستی من مرا برگردان که فقر کشت مرا … سوخت مرا … خواهش میکنم مرا از جهنم بیرون بکش … آری من اینک فریاد میکشم تا همگان بدانند که عاشق تو هستم دوست دارم تو را … جان منی … عشق منی … و مرا میسوزانی … بسوزان تا فنا گردم … بسوزان تا هلاکت شوم … بند بندم را جدا کن اما از خودت جدایم نکن … فدایت شوم … چقدر دوست دارم که غرقت شوم … چقدر دوست دارم که محوت شوم … چقدر دوست دارم که فقط بمیرم فقط بمیرم و باز هم فقط بمیرم برای تو … آری برای تو … آری منم، فقر؛ میشنوی صدایم را ای غنی … آری منم ضعف پس چرا دستم را نمیگیری ای قوی … منم من! همان ذلت و شرمندگی دائمی … دیگر مرا ببر ای بزرگ که نمیخواهم بیش از این رانده شوم … مردم از مرگ … آه که مردم از مرگ، ای همه حیات … کاش میشد که آنقدر گریه کنم تو را تا تمام شوم … کاش میشد که پیش رویت مظلومانه جان دهم … ته گودال … غرقه در خون … دلشکسته … مثل حسین … کاش میشد که با گریه در برابرت رقص کنم و دلت را به رحم آورم … اما حتی رقص فقر هم بلد نیستم … عاجزم … میشنوی؟ عاجزم عاجز … عاجزتر از آنکه …
آخرین نوشتهها
۱۲ دیدگاه. جدید
یا من اسمه دوا و ذکره شفا
«الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا انت کما احب فاجعلنی کما تحب »
معبودا بس است مرا این عزت که بنده توام و بس است مرا این افتخار که تو پروردگار منی. تو چنانی که دوست میدارم مرا چنان کن که دوست میداری….
…تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
التماس دعا استاد بزرگوار
دست نوشته هایتان یاد آور روزهای درد و اندوه معصومیت از دست رفته ای است که هیچ کس جز خدا جبران کننده اش نبود.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
برای من قسی القلب که سخت اشک میریزم با این دست نوشته ها راحت اشکها بدرقه کننده کلمات است
سالها پیش شاگرد استاد صبوحی در مشهد مقدس اولین دوره ی کشوری تدبر در قرآن بودم ارامشی داشتم که به عمر خود آن را تجربه نکرده بودم . امشب بعد از سالها و فاصله از اون روزا که دل گرفته از دنیا و پوچی خودم بودم اتفاقی گذرم به این سایت و دست نوشته های استاد افتاد نا آرامی هایم به باد رفت. استاد برایم دعاکن ذوب در خدا شوم
دست نوشته ها آرامبخش است
باعرض سلام خدمت استاد گرانقدر
استاد ارجمند ،روز بزرگداشت مقام معلم را خدمت شما واستادان موسسه تبریک عرض می نمایم.
این دست نوشته زیبا آیاتی از سوره مبارکه رحمان را در ذهن تداعی میکند «کل من علیها فان ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام. یسئله من فی السموات والارض کل یوم هو فی شأن»
سلام و رحمت خدا بر شما
از لطف شما بسیار ممنونم.
سپاس ازاین دل نوشته ها،دلهای اتشین
آنچه دردلهای(به گمان خودم)عاشق است شما به کلمات، کلام زیبای خوددرآورده اید،تشکرازاینکه می نویسید.
چه دلنشین چه روح افزا
حیف ………و صدحیف که خودراحیف میکنیم.
التماس دعاازشمادوست استادکه گام برداریم
تاخانه ی دوست
ای دوست دست ماراگیر وهرگز رهامکن.
عالیه
عالی بود. فکر میکنم هدف از خلقت همه ما این بوده که به این احساس فقر نسبت به خالق برسیم و کاش برسیم
بسیار عالی
اشکهایم هماره بدرقه کننده عاشقانه هایتان هستند استاد!
چه کنیم که عجیب دست نایافتنی شده است، این نزدیکترین!
برای ما هم دعاکنید.
یاعلی