دیگر نمیخواهم به خاطر دیروز بمیرم. دیگر از دیروز دل خواهم برید. دیروزها چون حلقههای زنجیری بلند مرا به عمق زمان دوخت و بال پروازم را سوخت. دیگر نمیخواهم برای فردا زندگی کنم. دیگر از فردا و فرداها بیزارم بس که امروز مرا قربانی خود کردند و هیچگاه بر سر موعد خویش حاضر نبودند. آه ای فردا بسوز که مرا سوختی و نیامدی… .دیگر از امروز تنها دل به امروز خواهم داد و دیروزهای حسرت را ریشه خواهم کند. دیگر فرداهای خیال را به امروز بدل خواهم کرد و پود فرداییشان را به تار امروزیام خواهم نواخت، اگر تو بخواهی …
آخرین نوشتهها
۴ دیدگاه. جدید
چگونه دیروز را رها کنم وقتی همین دیروز ها سرنوشتم را ساخت .سرنوشتی که در رقم خوردن آن بیش از اندکی دخیل نبودم حتی اگر من رها کنم ، دیروز رهایم نمیکند زنجیر دیروز چنان پای ناتوانم را در گیر کرده که قدرت غلبه را گرفته!
دیروز همان سرنوشت رقم خورده امروز من است که اگر رهایش کنم فردایم تکرار امروز خواهد شد.
گریزی از دیروز نیست یا باید دیروزم را بفهمم ،درک کنم ،اشتباهاتم ،مقدراتم، عبرت ها ،تجربه ها ویا همچنان با زنجیر دیروز به زندگی پر از تکرار و اشتباه فردا تن در دهم .
درد ها و زخم های دیروز بدون مرهم در فردایی نه چندان دور سر باز خواهد کرد پس مرهمی باید برای رهایی از دیروز و ساختن امروزی بهتر و فردایی زیباتر پروردگارم مرهم دردهایم باش که به استخوان رسیده …
با سلام و تحسین بیان؛ به نظر من بار کلی حاکم بر سخن فضای غم و حزن است و تحرک و پویایی در آن کم حال است. فکر می کنم اگر فضای سخن به این جا برود که: من با امروزم عاشق فردایم می شوم جالب تر باشد.
عالیه واقعا
قلمتان زیبا و تحسین برانگیز است و البته تأثیر گذار
حرف دل من بود و شاید حرف دل خیلی ها که اسیر حسرت های دیروزند و در تلاش برای رسیدن به فرداها و غافل از این لحظات بین دو عدم.
سلامت باشید.
لطف دارید.