ای محمد فقط تو «کوثر» داری.
خدای آسمانها و زمین کل عالم را با جریان زلال مرام محمدی گره زده است.
آن هنگام که ظلمت جهل بشر، امتداد لمعه نور را با لایههای منجلاب تفکر خویش قیاس کرد و امید واهی بقاء خود را با ناسزای «ابتر» ابراز کرد، پردهای دیگر از نوشته مکنون، رخ نمود؛ « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ* إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»
نه آن کس که کل دنیا و مافیهایش را به دست دارد و گمان بقاء نسل دارد. نه!
فقط او؛ آن مردِ جاری در رگهای زمین و زمان؛ او است که کوثر دارد.
او کسی است که دست کوتاه بشریت را به آستانه بلند ملکوت رسانده و برای همیشه این قلیل متعفن را به جاری تطهیر متصل ساخته است؛ اوست که کوثر دارد.
دشمن کوتاه و کوتهنگرش هیچ ندارد و کفهای نام و یادش در دریای بیکران عالم گمشده است. او بدخواهِ «ابتر» دین محمد ۶ است ولی؛ اوست که کوثر دارد.
هر بار که این ابتر دمبریده قد علم میکند تا شادی زوال نور را به جشن بنشیند، زیر امواج خروشان «کوثر محمد» غرق میشود.
سالیان سال نشسته بود تا اینکه دیگر امیدهای شیطان زنده شده بود و نوایی از حنجره خسته حق به گوش نمیرسید و چنگال ستم و جهالت، آخرین پهنه باقی مانده نور را به چنبره خویش کشانده بود و آخرین فریادهای انسانیت میرفت که خاموش شود.
اما از یاد برده بود که صاحب مقتدر زمین و زمان، «کوثر» را به دین خاتم داده است.
و «خمینی» آمد. آن امتداد نور «کوثر» در عصر جاهلیت از خاک بر آمده