سوختن یا ساختن؟

به نام حق، که همان «الله» است.

این بار که سوره بروج را تدریس می کردم، خیلی افسوس خوردم؛ از خودم و از هم کیشانم!
درست است که سوره بروج، تهدیدی جدی برای دشمنان خداست و پشتیبانی محکم از مومنان به خدا، اما این بار از حمایت تمام قد خدا سرم به زیر بود و شرمنده بودم…
تا به حال از خودمان پرسیدیم که چرا از میان همه مومنان تاریخ، مومنان داستان اصحاب اخدود برای سوره بروج انتخاب شدند؟ چرا خدا برای ایستادگی مومنان در برابر فتنه گری کافران، این گروه را مثال می زند؟
بیایید اندکی خود را با شرایط آنها مقایسه کنیم؛ ببینیم که ما بر سر چه چیزهایی دست از دین می کشیم و آنها بر سر چه جایی دست از جان شستند!
این مومنان، گرفتار کافرانی شدند که آنها را در دو راهی قرار داده بودند؛ اما نه یک دو راهی مفرح یا معمولی! یک راه که البته چند قدم جلوتر از آنها بود، گودال های بزرگ آتش بود، گودال هایی که از انبوه چوب، شعله های آتشش به بیرون پرتاب می شد. یک راه هم چند گام عقب تر از مومنان بود، جمعیت کفر و زندگی کافرانه بود.
در نگاه اول، معادله کافران و حل فتنه آنان ساده بود؛ پا پس بگذارند و صورت نرم و نازک خویش را از آتش غضب کافران برگردانند. دست از ایمان بشویند و به حقایق عالم و خدای آن، پشت کنند. به جای کشتی با آتش، با جنایت و خیانت کافران، دوستی کنند و در لذات دنیا بغلطند.
اما پسامد پا پس گذاشتن آنها چیزی بود که آنها برنگشتند، بلکه ایستادند و به جای نگاه پر از التماس به سران کفر، به آسمان رحمت خدا نظاره کردند.
اینجا بود که این مومنان، امتحان خود را پس دادند و لیاقت خود را نشان! و آنجا یعنی بر سر گودال های آتش بود که خدا، حمایت خود را نشان داد. طبق گزارش خدای عالم، اصحاب اخدود کشته شدند. همه بدانید و همه بدانند که اصحاب اخدود به واسطه ظلم و فتنه گریشان، به دست خدا کشته شدند و مومنان مورد رحمت خدا قرار گرفتند؛ آری! همان مومنانی که در آتش افتادند و سوختن در آتش را بر ساختن با کفر و شرک ترجیح دادند.
اما برگردیم به شرمندگی من و امثال من! ماهایی که ادعای ایمان داریم. ماهایی که گاهی ادعای بزرگی مومنان را داریم. آی مردم! آی روحانیت و آی روحانیون! آی احزاب اسلامی و آی جمعیت های انقلابی! کجایید؟ آیا در میان انبوه مشاغل دینی و ملی خود، فرصتی دارید که گام بر سر گودال اصحاب اخدود بگذارید و سوختن مومنان را مشاهده کنید؟ یا اینکه در حال ساختن هستید و مشغول مجاهدت!
اینجاست که از مقایسه وضعیت خود و جامعه مدعی ام با وضعیت مومنان سوره بروج، شرمنده می شوم. کاش لا اقل دو راهی فتنه کافران برای من، دو راهی آتش و کفر بود! اما چه کنم که من در دو راهی دیگری وسوسه شدم و پا را به سمت تمدن کفر گرداندم. گاهی از اینکه برخی می گویند؛ «به داد دین مردم برسید که دارند کافر می شوند» تعجب می کنم! وقتی می پرسی چه شده؟ می گوید؛ مرغ گران شده! می گوید؛ زندگی سخت شده!
بعد که سر می گردانیم و در جامعه دنبال کفر می گردیم، کفر مذکور را در میان برّه خواران و درّه خواران، بیشتر پیدا می کنیم. همانانی که نانشان در ساختن با کفر است. آنوقت همان ها با منت تمام بر سر خدا و پیغمبر، اعلام خطر از بی دینی مردم می کنند!
چند قدم آن طرف تر تیم تعامل با سران کفر را می بینی که دارند کمی دین می دهند کمی «دون»! می گیرند. ببخشید محاوره ای می نویسم، برای جا افتادن مطلب است. آری! این معامله دین با دون است. این «دون» هم معنای دانه پرندگان را می دهد و هم معنای دنائت و پستی دنیا.
آری! حکایت امروز ما، حکایت مردانی است که روی از دین برگردانده ایم و خطاب به دولت کفر می گوئیم؛ لطفا دستمان را باز کنید تا دست به سوی شما دراز کنیم. ما اهل معامله هستیم. ما دین را البته بخشی از دین را می دهیم تا شما دون را به ما بدهید…
و ای کاش این جماعت آزادی خواه، به «دون» خود برسد و حکایتش حکایت ابن سعد نشود…

عبدالقدیر اسفندیار

محتوای تدبر
ارسال برای دیگران
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت را پر کنید
این قسمت را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up